عربستان(خوزستان)

عربستان(خوزستان)

عربستان(خوزستان)

عربستان(خوزستان)

(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۴

تاریخ مشترک

 

 حدود پنج هزار سال پیش یعنی قبل از کوچ هخامنشیان از روسیه به فلات ایران یکی از اقوام سامی به نام عیلام در خوزستان زندگی می کردند که آثار تمدن درخشانشان در شوش و چغازنبیل و دیگر مناطق خوزستان ولرستان و فارس وجود دارد. نام این قوم برای نخستین بار در کتاب تورات آمده است.

 احمد اقتداری یکی از پژوهشگران ایرانی در باره وجود تاریخی عربها در دوران هخامنشی و اشکانی در کتاب ”آثار وبناهای تاریخ خوزستان“ می نویسد: ”آنچه تا به حال در شهر شوش کشف شده است حاکی است که در اعماق این تپه آثار ایلام وجود دارد وطبقات روی آن مربوط به دوره هخامنشی و اشکانی و عرب می باشد وآثار این دوره ها در آن جا فراوان است“.

 سید احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام چنین می نویسد” ایران دیرتر از سوریه و عراق هجرتگاه تازیکان گردیده، با این حال تا آنجا که یقین است و دلیل در دست هست تاریخ این هجرت را باید قرنها پیش از اسلام و از آغاز پادشاهی ساسانیان گرفت. در زمان اشکانیان دروازه های ایران بر روی تازیکان باز بوده…الخ“.

 کسروی می افزاید” اما در زمان اشکانیان یقین است و دلیل در دست هست که طایفه هایی از تازیکان در گرمسیرهای ایران ودر خوزستان و بحرین و پارس و کرمان نشیمن داشتند. یکی از این طایفه ها بنو العم بود که شاید نخستین طایفه های تازیک بودند که قصد مهاجرت به درون ایران کشیدند“.

 احمد کسروی از قول ابو جعفر محمد بن جریر طبری – نخستین تاریخنگار مسلمان که تاریخش هنوز هم اعتبار جهانی دارد- می نویسد” عم همان مره ابن مالک بن حنظله ابن مالک ابن زیدان تمیم است. گویا این طایفه از قبیله بلند آوازه بنی تمیم بودند که اکنون نیز در خوزستان سکونت دارند ونیای آنان مره ابن مالک در زمان اردشیر بابکان نخستین پادشاه ساسانی می زیسته ودر جنگ با اردوان اشکانی به وی یاری رسانده بود“.    

 لذا طبق نظر کسروی، عربها از زمان اشکانیان در خوزستان وسایر مناطق جنوب ایران می زیستند والبته قبل از آن را نفی نمی کند و اظهار بی اطلاعی می کند.

 تاریخنامه طبری که ترجمه فارسی آن منسوب به ابوالفضل بلعمی است در ذیل بخش خبر گشادن اهواز چنین می نویسد” گشادن اهواز بدین سال هجدهم اندر بود که عمر رضی الله عنه به شام شد و شهرهای اهواز گشاده شد وملک اهواز هرمزان بود؛ مردی بزرگ، پادشاهی اهواز ایشان را وبه خاندان ایشان اندر بودی؛ واهواز هفتاد شهر است. آن همه شهر را هرمزان پادشاه بود و مردمانی بودند از کلیب ابن وائل گرداگرد اهواز وایشان را با هرمزان عداوت بود از بهر حدها و زمینها ودیهها که میان ایشان و هرمزان بود. وهرمزان را به شهری از اهواز که آن را سوق الاهواز خوانند وشهر اصلی ومیانه پادشاهی آن است وآنجا حصاری استوار بود. هرمزان بدان حصار اندر شد بالشکر و میان سوق الاهواز اندر رودی هست بزرگ که آن را دجیل خوانند وزیر آن جسری است“. (تاریخنامه طبری، تصحیح و تشریح محمد روشن، نشرنو چاپ 1366).

 این به معنای چیست؟ معنایش آن است که در روزگار ساسانیان، ایران چند قلمرو پادشاهی داشت که اقلیم اهواز یکی از آنها بود. ازاین رو فرمانروای همه امپراتوری را شاهنشاه یا شاه شاهان می نامیدند. همین حالت در دوره قاجاریه نیز وجود داشت وایران از چند مملکت که هرکدام یک والی یایک حاکم داشت اداره می شد وبه آن ”ممالک محروسه ایران“ می گفتند. در دوران پهلوی ” کشور شاهنشاهی ایران“پدید آمد که در آن استان جای ساتراپ یا واحد پادشاهی دوره ساسانی و جای”مملکت“ دوره قاجاریه را گرفت . نیز پادشاه ووالی به استاندار تغییر یافتند. اما نقطه مشترک دوره ساسانی و رژیم پهلوی تعیین پادشاه یا استاندار غیر بومی است؛ همانند هرمزان دوره یزدگرد و تیمسار صفاری دوره شاه (یا تیمسار مدنی اوایل انقلاب) که از مرکز واز میان غیر یومیان بر بومیان عرب تحمیل می شدند. لذا از کشمکشهای عربها با هرمزان بر می آید که در آن هنگام نیز توده های عرب خوزستان از نوعی ستم ملی رنج می بردند.

 محمد بن جریر طبری می گوید خوزستان در زمان ساسانیان هفتاد شهر داشته ونام استان هم استان اهواز بوده است نه خوزستان. مرکز این استان هم ”سوق الاهواز“ نام داشت یعنی مرکز استان، نام عربی داشته است. البته خود اهواز نیز – چنان که خواهیم دید- یک واژه عربی است. به رود کارون هم دجیل می گفتند که مصغر دجله است.

 جریر شاعر عرب صدر اسلام در باره عربهای استان اهواز(خوزستان کنونی) چنین می سراید:

 سیروا بنو العم فالاهواز منزلکم            ونهر تیری و ماتعرفکم العرب

 این شاعر معاصر پیغمبر بوده است و شعرش نشان می دهد که عربها در آن دوره در اهواز و نهرتیری ( منطقه بنی طرف و حویزه کنونی) می زیستند وبه نوعی از سایر عربهای جزیرة العرب جدا افتاده بودند.

 کریستن سن ایران شناس آلمانی معتقد است بخشی از عربها در دوره سلوکیان (قبل از هخامنشیان) در منطقه دست میسان ( بنی طرف و حویزه کنونی) زندگی می کردند و حکومت خود مختار خاص خودرا داشتند

(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۳

فرهنگ وویژگیهای روانی مشترک   

 

 مردم عرب خوزستان هنر، ادبیات،سنن، آداب و رسوم و پوشاک خاص خودرا دارند که با سایر مردمان ایران تفاوت دارد.

 به عنوان نمونه عربهای خوزستان تاریخ ادبیات و گنجینه فقهی و فرهنگی ویژه خودرا دارند که بخش پس از اسلام آن به صورت مکتوب در دسترس ماست. این گنجینه طی حکومت مشعشعیان در اواخر قرن هفده و طی قرون هجده ونوزده میلادی به اوج خود رسید. در این باره بعدا بیشتر صحبت خواهم کرد.

 اما همین قدر بگویم که این خلق، شاعران گرانقدری را در دامان خود پرورده است. ابونؤاس اهوازی، ابن معتوق، علی بن خلف مشعشعی، ملا فاضل السکرانی و دکتر عباس عباسی الطایی نمونه ای از بسیارند.

 جامه سنتی مردم عرب خوزستان ”دشداشه“،”چفیه“،”عقال“و”بشت“ برای مردان و”نفنوف“،”ثوب“،”شیله“و”عصابه“ و”عبا“ برای زنان است. اینان زینت آلات خاص خودرا دارند. جامه و زیور الات زنان عرب خوزستان با لباس زنان همه مناطق ایران وحتا با جامه وزیور الات زنان بختیاری که همسایه آنها هستند تفاوت دارد.    

 عربهای خوزستان مجالس ختم و عزاداری خودرا به گونه ای برگزار می کنند که باسایر مناطق ایران تفاوت دارد. ما در اینجا شاهد مثلا هوسه (یزله) مردان - وگاهی زنان- عرب هستیم. شما هوسه را – جز در میان عربهای خوزستان- در هیچ جای دیگر ایران ودر میان هیچ ایل و خلق و قومی نمی بینید . زنان عرب سوگ سروده هایی دارند که به هنگام مراسم فاتحه یا در گذشت نزدیکان وخویشاوندان خوانده می شود که به عربی ”نعاوی“ نامیده می شوند.

 هوسه (یزله) نوعی پایکوبی است که هم در مراسم عزا وهم عروسی انجام می شود؛ بااین تفاوت که شعرها ومضمون آنها در هریک از این دو مراسم فرق می کند.

 سازهای موسیقی عربی خوزستان جز”قانون“ و”کاسور“- تمپو به لهجه بندری- با سازهای دیگر خلقهای ایران مشترک اند. البته نباید نقش”ربابه“ - رباب به فارسی – را فراموش کنیم که ساز سنتی عربهای خوزستان است.          

 ضمنا دستگاههای موسیقی مقامی عربی خوزستان با موسیقی عراقی تقریبا یکی است وهردو تشابهاتی با موسیقی فارسی (ایرانی) دارند. مثلا ما در موسیقی محلی عربی خودمان دستگاههای نهاوند واصفهان و سه گاه هم داریم. نیز دستگاه ”حویزه“ را داریم که گرچه خاستگاهش شهر حویزه خوزستان خودمان است اما اکنون در عراق رواج بیشتری دارد. واین البته مربوط به زمانی است که فرهنگ وادب و موسیقی عربی در حویزه واهواز شکوفایی داشت و حویزه، پایتخت خاندان حکومتگر مشعشعیان بود که بر قلمرو عربستان فرمانروایی داشتند.

 ضمنا موسیقی ”ریفی“ و”بدوی“ نیز میان اغلب مردم عرب خوزستان رایج است. این موسیقی ریفی با موسیقی ریفی جنوب عراق یکی است وبا موسیقی بدوی در کشورهای عربی همسایه تشابهاتی دارد.

 ما، در مراسم فاتحه یا مجالس ختم عربها شاهد تعاون همه خویشاوندان و بستگان و افراد قبیله یا عشیره هستیم. این مراسم با شیوه های نمادینی همانند اصلاح صورت ( الحسان) واهدای پارچه نو و نظایر آن همراه است. نیز هر عشیره یا قبیله با بیرق یا پرچم خاص خود وبا حالت هوسه و پایکوبی در مجلس ختم حاضر می شود. عشایر اصولا برای زن متوفا – هر منزلتی داشته باشد- هوسه نمی کنند.

 عربهای خوزستان مراسم عروسی، بازیها ومراسم ختنه سوران خاصی دارند که تاکنون هیچ محقق غیر عربی به آنها نپرداخته است واگر استثنایی پیدا شود که به دور از شووینسم به این آیینهای اجتماعی نگریسته باشد بسیار نادر است.

 من از آیین ”فصل“ در کتابها و گفتگوهایم بارها صحبت کرده ام و در اینجا به عنوان مثال به رسمی به نام”دخیل“ اشاره می کنم. طبق این رسم هرکس وارد خانه ای شد وپناه خواست دخیل به شمار می رود وهیچ کس و هیچ نیرویی نمی تواند متعرض او شود.

 عربهای خوزستان برای عید فطر به عنوان عید ملی و مذهبی خود ارج فراوان قایلند واصولا به عید نوروز نه به عنوان عید ملی بلکه به عنوان جشن طبیعت
نگاه می کنند. در عید فطر کودکان جامه نو می پوشند و عیدی می گیرند وبزرگان به عید دیدنی می روند وبرخی اختلافات میان فامیل برطرف می شود.

 این عید را علاوه بر عربهای شیعه خوزستان، اهل سنت در کردستان، آذربایجان غربی، ترکمن صحرا، خراسان و بنادر جنوبی ایران نیز – بیش از نوروز - گرامی می دارند اما به علت تصلب و تعصب قومیت مسلط، سهم حدود 15 ملیون ایرانی که این عید ملی و مذهبی را جشن می گیرند فقط یک روز تعطیلی است که گاهی به علت دیر دیدن هلال به نیم روز می رسد. در صورتی که همین قومیت برای اعیاد ملی خود تا 15 روز را تعطیل می کند.

 از نظر ویژگیهای روانی عربهای خوزستان روحیه ای تهاجمی”آگرسیو“ دارند. آنان دارای حس نیرومند انتقام گیری وآتشین مزاج اند. تندروی در برخورد با مسایل ناموسی و ناموس پرستی نیز از خصلتهای آنان است.

 البته برخی از این رفتارهای ناشی از طبیعت گرم و سوزان استان یا میراث عشایری بر جای مانده از عهد جاهلیت وبرخی ناشی از واکنش آنان به  سرکوب وتحقیر همیشگی عربها وعقب نگه داشتن عمدی آنان است. 

 رژیم نژاد پرست پهلوی اصولا معتقد به برتری نژاد آریایی بود. لذا علاقه فراوانی به القاب”آریامهر“ ونظایر آن داشت. عرب ستیزی آن رژیم نیز برخاسته از همین نگاه بود . شاه و نظام سیاسی اش، نگاهی امنیتی به مساله ملیتهای ایرانی داشت ومبنا را برسرکوب ومحو هویت فرهنگی و اجتماعی آنها قرار داده بود. همپیمانی اش با رژیم نژاد گرای اسراییل نقش مهمی در تقویت این گرایشها ونفرت از هر چه عرب و عربی است ایفا می کرد. فراموش نکنیم که خوزستان عرصه تاخت وتاز نیروهای امنیتی اسراییل یعنی موساد بود.

 رژیم شاهنشاهی، مردم عرب خوزستان را به عنوان حلقه ضعیف خلقهای ایران به شمار می آورد ونه تنها با زبان بلکه با فرهنگ وفولکلور وموسیقی وحتا لباس مردم عرب همچون چفیه و دشداشه وعبای عربی زنان مبارزه می کرد. چون اینها را نماد  و مظهر هویت قوی عربها به شمار می آورد. البته این کار اکنون نیز کما بیش – اما با شدت کمتر- ادامه دارد.

 همان طور که گفتم دین اسلام و مذهب شیعه بخشی از هویت وفرهنگ عربهای خوزستان به شمار می رود. اما پیامدهای منفی ناشی از ایدیولوژیک شدن دین در سالهای اخیر – همچون سایر مناطق ایران- دامنگیر مردم وبه ویژه جوانان عرب شده است.   

 

دین و مذهب: دین مردم عرب خوزستان اسلام و مذهبشان شیعه اثناعشری است. در واقع خوزستان یکی از دروازه های مهم ورود اسلام  و سپس تشیع به ایران بوده است وعربهای خوزستان در این زمینه نقش مهمی ایفا کرده اند.  شماری عرب سنی مذهب از روزگار قدیم در شهر خرمشهر (محمره) زندگی می کنند. نیز فرقه هایی همانند اخباری و شیخی از دیر باز در این شهر

می زیسته اند. 

 چند اقلیت دینی در میان عربهای خوزستان وجود دارند که عرب تبارند. مهمترین آنها اقلیت صبی ( صبی ها) یا منداییان هستند. قران با عنوان ”صابئه“ و اهل کتاب از آنان یاد کرده است. صبی ها علاوه بر خوزستان در عراق و کویت و – در سالهای اخبر- در امارات متحد عربی نیز زندگی می کنند.

 شمار صبیان خوزستان حدود 35-50 هزار نفرند.

 چند خانواده مسیحی در اهواز و آبادان زندگی می کنند ودر این شهرها کلیساهایی دارند که برخی از انها قدیمی هستند. ما یهودی عرب (ایرانی) هم داریم که پس از انقلاب تعدادشان کم شده است.

 

(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۲

سرزمین مشترک

 سرزمین عربهای خوزستان محل تلاقی فلات ایران با شبه جزیره عرب است. یعنی ما همانگونه که از نظر فرهنگی محل تلاقی دو ملت با فرهنگ و ادبیات غنی فارسی وعربی هستیم از نظر جغرافیایی نیز محل تلاقی شبه جزیره عرب وفلات ایرانیم.   

 منطقه جغرافیایی عربهای خوزستان از دزفول در شمال تا قصبه (اروند کنار) در جنوب واز صویره و هندیجان در شرق تا حویزه وموسیان در غرب گسترش دارد.

 

 جمعیت مردم عرب: اصولا در باره ملیتهای ایرانی هیچ گونه سرشماری انجام نگرفته است. در سرشماری همگانی جمعیت که در سال 1365 انجام گرفت، فرمهایی از سوی ماموران سرشماری به طور رسمی در میان مردم پخش شد تا جمعیت قومیتهای غیر فارس را مشخص کنند اما بعدا پشیمان شدند و به مردم گفتند نیازی به پر کردن فرم خاص”زبان مادریتان را مشخص کنید“ نیست. اما اکنون به نطر می رسد سرشماری براساس ملیتهای مختلف ایرانی اعم از ترک، فارس، کرد، عرب، بلوچ وترکمن ضروری به نظر می رسد تا میزان تنوع قومی ایران به طور دقیق مشخص شود.

 اغلب ارقام وآماری که در باره جمعیت قومیتها ارایه می شود تخمینی و تقریبی است. اما ارقامی که من عرضه می کنم بر مبنای آمار رسمی مرکز آمار ایران و نسبتها، نظر خود من است. 

 من پیشتر، در سخنرانی ام در بهمن 1357 که پیش از انقلاب در دانشکده نفت آبادان انجام شد و سپس به صورت جزوه منتشر گردید تحلیلی درباره ترکیب جمعیت عربهای خوزستان در ربع قرن پیش ارایه دادم. ما در این مدت شاهد تحولات وتغییرات جمعیتی چشمگیری بودیم و البته جنگ عراق و ایران در این زمینه بی تاثیر نبوده است. بسیاری از غیر بومیان وحتا بومیان عرب به شهرهای دیگر مهاجرت کردند اما عربها بیش از غیر عربها به شهرهای خوزستان بازگشتند واین امر در شهر آبادان محسوس تر است. بگذریم از این که شمار فراوانی از عربهای روستاهای جنگ زده شهرستان دشت آزادگان (خفاجیه) به اهواز مهاجرت کردند و در این شهر سکونت گزیدند.

 به هر تقدیر من در این جا آماری را عرضه می کنم که در آخرین سرشماری رسمی سال 1375 در ایران منتشر شده است. اما قبلا لازم می دانم چند نکته را یادآور شوم.

 نخست : به استثنای روستاهای شمال دزفول وشوشتر و ایذه و مسجدسلیمان، اغلب روستاهای جنوب این شهرها عرب هستند و البته از این نقطه جغرافیایی  است که میزان جمعیت روستاهای عرب به صد در صد می رسد. یعنی صد در صد روستاها وبخشهای شهرستانهای اهواز وآبادان و خرمشهر(محمره) و شادگان (فلاحیه) ودشت آزادگان (خفاجیه) عرب هستند. این نسبت در شهرستان شوش به 80-90 درصد ودر رامهرمز به 60-70 درصد ودر شوشتر ودزفول به بیش از50 درصد می رسد.

 دوم: آمار رسمی سرشماری مرکز آمار ایران برمبنای واحد ”شهرستان“ ارایه شده است که شهر وبخش و روستا را در بر می گیرد. بدیهی است که نسبت عربها و غیر عربها در واحد”شهر“و ”شهرستان“ باهم تفاوت دارد.

 در این آمار، خود مرکز آمار ایران بخشهای امیدیه (تابع شهرستان رامهرمز ) و باغ ملک (تابع ایذه) را جدای از شهرستانهایشان آورده است. 

    ( سرشماری جمعیت در سال 1375 – ماخذ: مرکز آمار ایران )

ردیف  نام شهرستان          جمعیت        درصد عربها  جمعیت عربها 

1.     آبادان                252047        70%        176433

2.     امیدیه                 80533        60%        48320

3.     اندیمشک              155594       20%        31119

4.     اهواز                  1110539     80%        888425

5.     ایذه                    172027       5%          8601

6.     باغ ملک               90106        5%          4505

7.     بندر ماهشهر          230696       65%        149052

(شامل کوره و معشور قدیم و سربندر وهندیجان)

8.     بهبهان                 163032      15%         24455

(شامل شهرکهای آزادی و سلمان و حیزان)

9.     خرمشهر (محمره)      129346       95%        122879

10.  دزفول                 351942         35%         123180

11.  دشت آزادگان        125825        95-100%   125825

(شامل خفاجیه و حویزه وبستان)

12.  رامهرمز               158542       35%          55490 

13.  شادگان (فلاحیه)     121000       95-100%    121000

14.  شوش                  173232       85-90%      155909

15.  شوشتر                 210108       35%            73538

16.  مسجد سلیمان        222211        20%            44422

(شامل عرب خمسه و رقیوه و جنوب هفتگل)

                              ­­ـــــ                       ـــــ                                                                             

                             3746772                       2154053

+افزایش جمعیت طی 6 سال ( 3.5% میانگین رشد جمعیت کل و 4.6% رشد جمعیت عربها ×6سال) :   786822                        594187                        

                          ـــــــ                   ــــــــ                   

جمعیت در 1381       4533594                               2748240                               

+ عربهای فکه و موسیان و دهلران (استان ایلام) وبندر دیلم که جزء استان خوزستان نیستند اما به این استان چسبیده اند:             300000                           

                                                               ـــــــ

جمع مردم عرب خوزستان (عربستان سابق)               3048240        

 لذا در سال 1381 نسبت جمعیت عربهای استان خوزستان به کل جمعیت استان ( بدون محاسبه عربهای استان ایلام و بندر دیلم ) چنین است:

2748240:4533594 مساوی است با 60.6%

 نیز در سال 1381 شمسی نسبت جمعیت مردم عرب خوزستان به جمعیت کل ایران چنین است: 3048240:65000000 مساوی است با 4.6%

البته ما در این محاسبه عربهای شهرهای گناوه و عسلویه و بوشهر و جزیره خارک و بنادر جنوبی و جزایر خلیج فارس را که سنی مذهب و به لهجه عربی خلیجی صحبت می کنند و بالغ بر 1.5 ملیون نفرند جزو عربهای خوزستان نیاورده ایم زیرا لهجه عربهای خوزستان بین النهرینی ومذهبشان شیعه است. این دو گروه از هموطنان عرب ما گرچه در برخی از دوره ها، تاریخ مشترک داشتند ومیان شیخ سلمان کعبی فرمانروای عربستان در عهد کریم خان زند و میرمهنا حاکم بندر لنگه هم پیمانی وجود داشت ولی به دلایل گسستگی جغرافیایی و مذهبی، اکنون انسجام و هماهنگی قومی چندانی میان آنان وجود ندارد.

 میانگین رشد جمعیت در خوزستان میان 4.4 تا 4.6 است. بی گمان این نسبت بالا خاص عربهای استان است که به تحدید نسل چندان مقید نیستند و رشد جمعیت در میان غیر عربهای مناطق عرب نشین که اغلب شهرنشین و مرفه هستند از 3.5% فراتر نمی رود. همین مساله باعث شد تا دولت طی سالهای اخیر به طور گسنرده ای به عقیم کردن زنان روستایی عرب بپردازد. امری که مردان عرب، به ندرت، زیر بار آن می روند. برخی از روشنفکران عرب – البته – این قضیه را سیاسی می دانند.

 طبق سرشماری سراسری سال 1375 در استان خوزستان 62.5 درصد جمعیت شهرنشین و 31.5 درصد روستانشین است.

 در این جا لازم می دانم نسبتهایی از جمعیت شهرنشین وغیر شهر نشین استان را به نقل از مرکز آمار خوزستان بیاورم که البته با نسبت بالا گفته قدری تفاوت دارد.

 طبق آماری که من دارم و مربوط به سالهای 77-78 است، 63% جمعیت خوزستان شهرنشین و37% روستانشین هستند.  نسبت شهر نشینی در میان شهرهای صنعتی و بندری بیشتر است. آبادان 84%، خرمشهر(محمره) 81%، اهواز 75%، ماهشهر(معشور) 72،5%، امیدیه 66%، دشت آزادگان (حویزه وبنی طرف) 48%، رامهرمز 47،5%، شادگان (فلاحیه) 34،5% وشوش دانیال 30% شهرنشین هستند.            

اما اخیرا مهدی کمرانی معاون عمرانی استان خوزستان طی گفتگویی با روزنامه محلی ”همسایه ها“ - مورخ 13/9/81 چاپ اهواز- گفته که 48 در صد جمعیت استان خوزستان روستایی است که در این صورت مساله اندکی فرق خواهد کرد.

 طبق آمارهای رسمی شمار روستاهای خوزستان 5800 روستاست که 3700 روستای آن عرب هستند. این به معنای آن است که 64% روستاهای خوزستان عرب نشین هستند.  بر اساس آمار آقای کمرانی ما در سال 1381، (1392720=64%×48%×4533594) نفر روستایی عرب داریم. من متاسفانه چون آمار جمعیت شهرها(ونه شهرستانها)ی خوزستان را در دست ندارم نمی توانم چنین محاسبه ای را انجام دهم. لذا به گمان من جمعیت عربهای استان خوزستان و مناطق عرب شیعه نشین چسبیده به خوزستان بین 3 تا 3،5 ملیون نفر است.   

 ازسوی دیگر اگر یک و نیم ملیون نفر عربهای جزایر و بنادر خلیج فارس و ثانیا پانصد هزار نفر عربهای استان فارس و خراسان و کرمان ویزد وبلوچستان و جنگ زده های خوزستانی مقیم کرج، تهران، اصفهان، مشهد و دیگر مناطق ایران را به رقم جمعیت مردم عرب خوزستان (3048240) اضافه کنیم به شمار 5048240 نفر جمعیت کل عربهای ایران خواهیم رسید. در واقع نسبت جمعیت کل عربهای ایرانی به جمعیت کل کشور 7.7 % است.

 ما در محاسبات خود به هیچوجه عربهای عراقی تبعیدی ومهاجر در ایران یا حتا عراقیان ایرانی تبار معروف به معاودین را نیاورده ایم.

 ضمنا در 80 سال پیش یعنی در دوره شیخ خزعل - واپسین فرمانروای عرب استان – ترکیب جمعیت با وضع کنونی تفاوت داشت. پس از کشف نفت و تآسیس پالایشگاه آبادان، سیل جمعیت مهاجران از استانهای همسایه وغیر همسایه به سوی خوزستان سرازیر شد. 

 در آن هنگام در محمره - خرمشهر کنونی- جز اندکی بهبهانی و بلوچ (کمتر از 5% جمعیت شهر) و در عبادان – آبادان کنونی- جز شماری غیر عرب

( آن هم حدود 5%) اکثریت مردم این دو شهر را عربهای بومی تشکیل می دادند.

 روانشاد جلال آل احمد جمله ای دارد که گویای احوال ما عربهای خوزستان است . وی می گوید ( نقل به معنا) : ”تا بجنبی استعمارگران ملتی را در قالب ملتی دیگر ریخته اند“. واقعیت این است که من هر گاه کتاب ارشمند سفرنامه مادام ژان دیولافوا را تورق می کنم به یاد این جمله آل احمد می افتم.

 این خانم فرهیحته فرانسوی تصاویری از مردان وزنان محمره آن هنگام (خرمشهر کنونی) دارد که مصداق دقیق این جمله نویسنده شجاع و منصف ایرانی است. مادام دیولافوا که چند روز پس از مرگ حاج جابر کعبی پدر خزعل و مزعل و آغاز فرمانروایی شیخ مزعل از این بندر دیدن کرده تصاویر مردان عرب آن شهر را در کتاب خود آورده است که دشداشه و چفیه و عقال بر سر دارند. اگر این تصاویر را با پوشاک کنونی اهل محمره یا خرمشهریها مقایسه کنید به ژرفای معنای جمله آل احمد حواهید رسید. اکنون وپس از گذشت صد و اندی سال از آن زمان به ندرت چنین پوششی را در خود شهر می بینید. اما استعمارگران انگلیسی و دست نشاندگان آنان در دربار پهلوی باهمه کوششی که به خرج دادند نتوانستند زبان مردم را همچون لباسشان تغییر دهند.

 من فکر می کنم چنین حساسیتی نسبت به جامه کردها در کردستان ولباس محلی بلوچها در بلوچستان یا قشقاییها در فارس وجود نداشت یا اصولا کمتر بود؛ اما بیماری چندش آور عرب ستیزی با همه پدیده های هویت وزندگی عربها کار داشت. این بیماری – متاسفانه – هنوز ریشه کن نشده است.

 در حالی که مردم عرب خوزستان در دوران پهلوی اول از بافت مسلط عشایری وعقب ماندگی تحمیلی رنج می بردند، فرهنگمداران و نظریه پردازان شووینیست وفراماسونری هچون فروغی ها، محمود افشارها، فره وشی ها، صادق کیاها و ذبیح بهروزها برای تغییر هویت قومی خلقهای ایران وبه ویژه مردم عرب خوزستان برنامه ریزی می کردند وروشنفکرانی چون زرین کوب، صادق هدایت، بزرگ علوی، سعید نفیسی، مرتضی راوندی واخوان ثالث به نوعی دیگر کینه و حقد نژادی خودرا نثار این قوم بی دفاع می کردند. طبق یک آمار سرانگشتی حدود 80تا 90 درصد نویسندگان وتاریخنگاران معاصر ایرانی به این بیماری مبتلا بودند والبته این قصه هنوز سر دراز دارد. البته در این عرصه باید حساب شاعران و نویسندگان زن همچون فروغ فرخزاد، سیمین دانشور یا نویسندگانی نظیر جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، محمد جعفر پوینده یا نسیم خاکسار را که منزه از اندیشه های نژادپرستانه و عرب ستیزانه هستند از آن اکثریت بیمار جدا کرد. 

 می توان گفت طی هشتاد سال گذشته، براثر مهاجرتهای عمدی و غیر عمدی نابومیان به استان خوزستان آسیبهای فراوانی به مردم عرب این استان وارد آمده است. این امر باعث شده است تا حدود نیم الی یک ملیون نفر عرب طی این مدت زبان مادری خودرا از دست بدهند. نیز اگر روند تفریس یا (آسمیلاسیون) ادامه یابد آسیبهای زبانی، فرهنگی و اجتماعی بیشتری بر پیکره مردم عرب خوزستان وارد خواهد شد. نگارنده – البته - مخالف مهاجرت شهروندان ایرانی، واز جمله عربها، به هر نقطه ای از ایران نیست اما در مورد خوزستان وبرای جلوگیری از مسخ وبحران هویت عربهای این سامان باید طبق قانون اساسی به مردم عرب این امکان را بدهیم تا در دوره ابتدایی به زبان مادریشان درس بخوانند تا از آسیبهای تبعی مهاجرت غیر بومیان آسیب کمتری ببینند.

  علاوه بر آن چه قبلا گفتم برای تاکید بیشتر بر اکثریت بودن عربها در استان خوزستان شما را به دو کتاب مهم ومرجع احاله می کنم: یکی لغتنامه دهخدا و دیگری ”انسکلوپدیا بریتانیکا“ست .

 علامه دهخدا در لغتنامه فارسی خود ذیل عنوانهای ”عربستان“و”خوزستان“ می نویسد”اعراب خوزستان بیش از نیمی از استان خوزستان را تشکیل می دهند“.

 دایرة المعارف بریتانیکا که یکی از معتبرترین دانشنامه های جهان است همانند لغتنامه دهخدا تاکید دارد که جمعیت عربهای خوزستان بیش از نصف جمعیت کل خوزستان است. البته منبع در این زمینه فراوان است اما این دو کتاب به امانت و دقت معروفند. به همین دلیل دایرة المعارف ایران که به کوشش احسان

یار شاطر وهمکاران امریکایی وایرانی اش تهیه شده غیر دقیق، طرفدارانه، با نگاهی ایدیولوژیک - شاهنشاهی آریامهری- وبر اساس گفتمان قومیت مسلط تالیف شده است واز این رو اعتبار علمی ندارد.