حدود پنج هزار سال پیش یعنی قبل از کوچ هخامنشیان از روسیه به فلات ایران یکی از اقوام سامی به نام عیلام در خوزستان زندگی می کردند که آثار تمدن درخشانشان در شوش و چغازنبیل و دیگر مناطق خوزستان ولرستان و فارس وجود دارد. نام این قوم برای نخستین بار در کتاب تورات آمده است.
احمد اقتداری یکی از پژوهشگران ایرانی در باره وجود تاریخی عربها در دوران هخامنشی و اشکانی در کتاب ”آثار وبناهای تاریخ خوزستان“ می نویسد: ”آنچه تا به حال در شهر شوش کشف شده است حاکی است که در اعماق این تپه آثار ایلام وجود دارد وطبقات روی آن مربوط به دوره هخامنشی و اشکانی و عرب می باشد وآثار این دوره ها در آن جا فراوان است“.
سید احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام چنین می نویسد” ایران دیرتر از سوریه و عراق هجرتگاه تازیکان گردیده، با این حال تا آنجا که یقین است و دلیل در دست هست تاریخ این هجرت را باید قرنها پیش از اسلام و از آغاز پادشاهی ساسانیان گرفت. در زمان اشکانیان دروازه های ایران بر روی تازیکان باز بوده…الخ“.
کسروی می افزاید” اما در زمان اشکانیان یقین است و دلیل در دست هست که طایفه هایی از تازیکان در گرمسیرهای ایران ودر خوزستان و بحرین و پارس و کرمان نشیمن داشتند. یکی از این طایفه ها بنو العم بود که شاید نخستین طایفه های تازیک بودند که قصد مهاجرت به درون ایران کشیدند“.
احمد کسروی از قول ابو جعفر محمد بن جریر طبری – نخستین تاریخنگار مسلمان که تاریخش هنوز هم اعتبار جهانی دارد- می نویسد” عم همان مره ابن مالک بن حنظله ابن مالک ابن زیدان تمیم است. گویا این طایفه از قبیله بلند آوازه بنی تمیم بودند که اکنون نیز در خوزستان سکونت دارند ونیای آنان مره ابن مالک در زمان اردشیر بابکان نخستین پادشاه ساسانی می زیسته ودر جنگ با اردوان اشکانی به وی یاری رسانده بود“.
لذا طبق نظر کسروی، عربها از زمان اشکانیان در خوزستان وسایر مناطق جنوب ایران می زیستند والبته قبل از آن را نفی نمی کند و اظهار بی اطلاعی می کند.
تاریخنامه طبری که ترجمه فارسی آن منسوب به ابوالفضل بلعمی است در ذیل بخش خبر گشادن اهواز چنین می نویسد” گشادن اهواز بدین سال هجدهم اندر بود که عمر رضی الله عنه به شام شد و شهرهای اهواز گشاده شد وملک اهواز هرمزان بود؛ مردی بزرگ، پادشاهی اهواز ایشان را وبه خاندان ایشان اندر بودی؛ واهواز هفتاد شهر است. آن همه شهر را هرمزان پادشاه بود و مردمانی بودند از کلیب ابن وائل گرداگرد اهواز وایشان را با هرمزان عداوت بود از بهر حدها و زمینها ودیهها که میان ایشان و هرمزان بود. وهرمزان را به شهری از اهواز که آن را سوق الاهواز خوانند وشهر اصلی ومیانه پادشاهی آن است وآنجا حصاری استوار بود. هرمزان بدان حصار اندر شد بالشکر و میان سوق الاهواز اندر رودی هست بزرگ که آن را دجیل خوانند وزیر آن جسری است“. (تاریخنامه طبری، تصحیح و تشریح محمد روشن، نشرنو چاپ 1366).
این به معنای چیست؟ معنایش آن است که در روزگار ساسانیان، ایران چند قلمرو پادشاهی داشت که اقلیم اهواز یکی از آنها بود. ازاین رو فرمانروای همه امپراتوری را شاهنشاه یا شاه شاهان می نامیدند. همین حالت در دوره قاجاریه نیز وجود داشت وایران از چند مملکت که هرکدام یک والی یایک حاکم داشت اداره می شد وبه آن ”ممالک محروسه ایران“ می گفتند. در دوران پهلوی ” کشور شاهنشاهی ایران“پدید آمد که در آن استان جای ساتراپ یا واحد پادشاهی دوره ساسانی و جای”مملکت“ دوره قاجاریه را گرفت . نیز پادشاه ووالی به استاندار تغییر یافتند. اما نقطه مشترک دوره ساسانی و رژیم پهلوی تعیین پادشاه یا استاندار غیر بومی است؛ همانند هرمزان دوره یزدگرد و تیمسار صفاری دوره شاه (یا تیمسار مدنی اوایل انقلاب) که از مرکز واز میان غیر یومیان بر بومیان عرب تحمیل می شدند. لذا از کشمکشهای عربها با هرمزان بر می آید که در آن هنگام نیز توده های عرب خوزستان از نوعی ستم ملی رنج می بردند.
محمد بن جریر طبری می گوید خوزستان در زمان ساسانیان هفتاد شهر داشته ونام استان هم استان اهواز بوده است نه خوزستان. مرکز این استان هم ”سوق الاهواز“ نام داشت یعنی مرکز استان، نام عربی داشته است. البته خود اهواز نیز – چنان که خواهیم دید- یک واژه عربی است. به رود کارون هم دجیل می گفتند که مصغر دجله است.
جریر شاعر عرب صدر اسلام در باره عربهای استان اهواز(خوزستان کنونی) چنین می سراید:
سیروا بنو العم فالاهواز منزلکم ونهر تیری و ماتعرفکم العرب
این شاعر معاصر پیغمبر بوده است و شعرش نشان می دهد که عربها در آن دوره در اهواز و نهرتیری ( منطقه بنی طرف و حویزه کنونی) می زیستند وبه نوعی از سایر عربهای جزیرة العرب جدا افتاده بودند.
کریستن سن ایران شناس آلمانی معتقد است بخشی از عربها در دوره سلوکیان (قبل از هخامنشیان) در منطقه دست میسان ( بنی طرف و حویزه کنونی) زندگی می کردند و حکومت خود مختار خاص خودرا داشتند
بسیار جالب بود